جدول جو
جدول جو

معنی سایه کش - جستجوی لغت در جدول جو

سایه کش
جنب و پهلوی مکانی که سایه باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایه بان، چادر یا چیز دیگر که برای جلوگیری از آفتاب برپا کنند، هر چیز که سایه بیندازد و مانع آفتاب باشد، چتر، پرده، سایه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده کش
تصویر باده کش
باده خوار، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
دانه کشنده، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی - ۱/۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه خوش
تصویر سایه خوش
درخت پرشاخ و برگ و سایه گستر، در علم زیست شناسی درخت نارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه خشک
تصویر سایه خشک
خشک شده در سایه، میوه ای که آن را در سایه خشک کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه فکن
تصویر سایه فکن
آنچه سایه بیندازد، سایه ف کننده، سایه انداز، سایه دهنده، سایه گستر مثلاً درخت سایه فکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
آنکه زین پوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد، حمل کنندۀ غاشیه
کنایه از خدمت گذار، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
در سایه رونده، کنایه از شب رو، کنایه از شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
جای پهن و هموار در دامنۀ کوه مثلاً سینه کش کوه
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه رس
تصویر سایه رس
میوه ای که در سایه رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه ور
تصویر سایه ور
دارای سایه، سایه دار، پرسایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
(یَ کَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنقر و 3 هزارگزی هفت آشیان دامنه. سردسیر. دارای 270 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود کریجه تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون. شغل اهالی زراعت، قالیچه، جاجیم، پلاس بافی. تابستان از هفت آشیان اتومبیل می توان برد. در دو محل بفاصله دو هزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور و سکنۀ علیا 215 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
کسی که به چشمهای خود سرمه کشیده باشد، آنکه چشمان دیگران را سرمه کشد، روشن کننده چشم بینایی دهنده، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
دفنوک کش برنده غاشیه حامل غاشیه
فرهنگ لغت هوشیار
یا سینه کش آفتاب. رو به آفتاب در معرض آفتاب. یا سینه کش کوه. شیب تند و تیز کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر کش
تصویر ساغر کش
شرابخوار باده گسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه شکن
تصویر سایه شکن
روشن کننده روشنگر، کسی که دین کفر را معدوم سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه رو
تصویر سایه رو
شب زنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه خوش
تصویر سایه خوش
نارون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه خشک
تصویر سایه خشک
تنبل بچه ننه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایبان شامیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
کشنده دانه حامل حبوب: (میازار موری که دانه کش است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
((~. کِ))
کارگر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه شکن
تصویر سایه شکن
((~. ش کَ))
روشن کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه خشک
تصویر سایه خشک
((~. خُ))
تنبل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه پوش
تصویر سایه پوش
سایبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه کش
تصویر سینه کش
((~. کِ))
جای هموار و معمولاً شیب دار
سینه کش آفتاب: رو به آفتاب، در معرض آفتاب
سینه کش کوه: شیب تند و تیز کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غاشیه کش
تصویر غاشیه کش
((~. کِ))
خادم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سایه شکن
تصویر سایه شکن
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
سایه
فرهنگ گویش مازندرانی